به روایت حمیدرضا خراسانی

غروب سه شنبه ۶۵/۱۰/۳رو نظاره گر بودیم و وقت اذان و اقامه نماز شد .دل تودل دلیرمردان اروند خروشان نبود و همه منتظر دستور حرکت بودند . آخرین نماز عشق هم اقامه شد و سرها به سجده های طولانی فرود آمد .

 ذکر توسلی و وداع عشاق بهترین ساعات شب رو رقم می زد . اشک های جاری بر چهره های گلگون و طلب حلالیت و وعده های شفاعت در پیشگاه الهی و سید الشهدا همه رو از خود بیخود کرده بود.

 لباس های رزم خاکی جای خود رو به لباسهای مشکی رزم آبی داده و سرها در پیشگاه قران خم شد و راه کانال های پر پیچ و خم منتهی به دهانه رهایی رو پیش گرفتیم و خودرا به دریای بی کران الطاف الهی سپردیم

در طول مسیر سکوت محضی همه جا رو فرا گرفته بود وذکر دعا و قران دلیر مردان فضا رو عطر آگین کرده بود .

نمی دانم این فاصله دو یا سه کیلومتری چگونه گذشت که به یکباره باران گلوله و خمپاره و موشک از زمین و آسمان شروع به باریدن کرد . پشت خاکریز اصلی و نزدیک دهانه رهایی بودیم . دهانه ای که اون شب قرار بود ۸ گردان غواص از اونجا وارد عمل شوند و دمار از روزگار دشمن بدر آورند.

 باران روز و شب گذشته خاک های چرب داخل کانال رو تبدیل به دوغ آب کرده و بیشتر حجم کانال پر شده بودطوری  که برای جان پناه فقط تا گردن می شد بری داخل و هنگام نشستن داخل آن از بالای یقه لباس های غواصی دوغ آب گل و لای می رفت داخل لباسها و حجم داخل رو هم پر می کرد .

لحظه به لحظه بر آتش دشمن افزوده می شد و تلفات ما هم داخل کانال و بیرون از آن بیشتر و بیشتر …عده ای هم که داشتن ترک محل معرکه میکردن، مجروحین رو لگد مال کرده و برای اینکه بتونن راحت تر در برن وزنه های سربی ای که ما بجاش نارنجک بسته بودیم روبا اشارت انگشتی از کمر باز میکردن که گاهی روی سرو صورت مجروحین فرود می آمد و صدای ناله شون بیشتر می شد…………..

ادامه دارد.